ماه آخر
سلام مامانی . بلاخره مامانی تونست بعد مدتی بیاد و وبلاگ گل دخترشو آپ کنه.
میدونم خیلی تنبلی کردم که نیومدم .ولی تونستم تو این ماه مبارک رمضان بالاخره بیام و برات چند خطی یادگاری بزارم .
دیگه به امید خدا ماه آخره .با توکل به خدای مهربون چشم انتظار ورود شمام عزیز دلم .
چکار کنم مامانی یه عالمه کار ریخته بود سرم. وضعیت خونه به خاطر چاه فاضلاب ریخت بهم و بابایی مجبور به کندن خونه شد و تمامی وسایل خونه جمع شد.من هم که دیدم کسانی که باید به خونشون توچه کنند توجه نمیکنند و بیشتر دوست دارن به ادم حرص بدن دو روزی به نشونه گله مندی رفتم خونه مامانی ولی اثری نداشت. تازه گفتن خدا خواست که چاه بزنه بالا خوب هم شد .دیگه هرچی بگم از خونسرد بودن بابایی همش میگفت جمع میشه حرص نخور.آخه وقتی جمع نکنیم که خود به خود جمع نمیشه.تا اینکه خودم دست به کار شدم و با زور جمع کردم که تازه فهمیدم همه چی بی اندازه کثیف شده خلاصه کل خونه رو یه خونه تکونی حسابی کردم
.که هنوز کارها کامل تموم نشده هنوز پرده های پذیرایی و آشپزخونه نصب نشده و همین هم منو کلافه کرده که چرا کار رو عقب میندازه
راستی جوجه طلایی مامان سرویس چوبت هم وسط بهم ریختگی خونه رسید و نصب شد ولی هنوز یه مشکلاتی داره که باید تماس بگیرم بیان درستشون کنن.مبارکت باشه گل دخترم.
مامانی دعا میکنم که خدا کمکمون کنه و تو صحیح و سالم دنیا بیای قربونت برم. این روزها خیلی خوابیدن برام سخته .باتوجه به ویروس دلپیچه ای که گرفتم 3 کیلو وزن هم کم کردم که انشالله وزن تو کم نشده باشه