setiyasetiya، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

گیس گلابتون مامان و بابا

اولین گفتار

1393/2/6 22:09
نویسنده : مامان ماریا
728 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم میخوام از اینجا به بعد خاطرات روزهای اولی که فهمیدم تو وجودم هستی و اتفاقات قبل و بعدش رو برات بگم تا ثبت خاطره باشه

سلام

 

به وبلاگ سه سانتی  من خوش اومدید.

خدایا شکرت که من رو هم لایق مادر شدن دونستی و این فندقی رو توی دلم گذاشتی.فقط خدا جون خودت محافظ و مواظب همه نی نی ها و نی نی منم باش .

امیدوارم همه کسانی که در آرزوی فرزند دارشدن هستند هرچه زودتر به امید خدا به این آرزوشون برسن

مامانی بزار از اول بگم از تاسوعا و عاشورایی که رفته بودیم امامزاده برای مراسم عزاداری خیلی دلم شکسته بود میگفتن هرکی از زیر نخل عزاداری روستا عبور کنه و نیت کنه انشالله حاجت روا میشه . اولش اصلا روم نمیشد که برم رد بشم ولی وقتی دیدم همه میرن و برمیگردن .منم نیت کردم که خدا اگه صلاح میدونه یه نی نی سالم هم به ما بده. البته یه چیز دیگه هم بگم که مامانی مشکوک به بودن شما در وجودم شده بودم. ولی وقتی برگشتیم و دو روزبعد از زمان قاعدگی که میشد دوشنبه  بی بی چک گذاشتم و یه خط خیلی کمرنگ انداخت از زور تپش قلب و خوشحالی زدم زیر گریه و نشستم با خدا راز و نیاز و خواهش. اصلا باورم نمیشد. بعد از ظهرش دانشگاه کلاس داشتم و حقوق بین الملل و حقوق خانواده هم امتحان داشتم ازیه طرف فکرامتحان از طرف دیگه هم فکر نی نی  . از دو تا همکلاسی هام که مامان بودم پرسیدم که میشه دو روز بعد عقب انداختن بی بی چک معلوم کنه ؟؟؟گفتن اره میشه . 

 دورروز بعدش که به بابایی گفتم عقب انداختم گفت بی بی چک بزار گفتم گذاشتم ولی مشکوکه . که شب رفت و با چند بی بی چک اومد مامانی هم رفتم و امتحان کردم .وقتی جواب رو دید گفت فردا هم بزار شاید نباشه .( آخه بابایی زیاد موافق نی نی دار شدن نبود و مامانی پافشاری میکرد.). خلاصه دیگه بابایی نه سراغی گرفت نه هیچی. که در اینجا مامانی حرصش در اومد و گفت باید بریم آزمایش .که شنبه صبح رفتیم آزمایش . اولش بتام خیلی پایین بود 70یا 80 بود ولی وقتی یکی دو روز آزمایشگاه داخل دستگاه نگه داشتن شد 200 و منم سریع به همه خبر دادم. هنوز نمیدونستم هستی یا نه ولی ذوق اومدنت رو نمیتونستم پنهون کنم.و خدا رو صد هزار بار شکر میکردم . ولی مشکلم لک بینی بود و خطر داشتن برای تو دونه ی سیب تازه درست شده.
مامانی مامان که باورش نمیشد تا یکی دوساعت تو بهت بود آخه اولین نوه دختری حساب میشد و منم تک دختر بودم خلاصه خیلی مواظبم بود .

اولین جایی که خودت رو نشون دادی قبل از تاسوعا عاشورا بود .وقتی تو تازه داشتی خودت رو میکشیدی بالا با مامانی حالتهای مختلف ازجمله تهوع رخ میداد که اولین کسی که مشکوک به بودنت شد و از بابایی درباره وجود تو پرسید دایی امیر بود. که مامانی هم بهش گفتم نخیر معده ام عصبیه اینجوری میشه ولی اون باور نکرد .

عزیزکم فقط از خدا میخوام حافظ و محافظ  همه نی نی ها ازجمله تو باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)