setiyasetiya، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

گیس گلابتون مامان و بابا

آزمایشات اولیه

1393/2/21 22:12
نویسنده : مامان ماریا
661 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی وقتی فهمیدم که تو توی دلم هست رفتم پیش دکتر برام سونو نوشت .

ازمایش بتا رو 2/آذر / سال 92 انجام دادم .

وقتی دیدم که با وجود بودن تو افتادم به لک بینی رفتم پیش دکتر . دکتر برام سونو گرافی نوشت که 10 روز دیگه برم ولی بخاطر حرف آبجی بابایی که استرس به دلم انداخت که نکنه خارج از رحم باشه و برو سونو . سریع نوبت گرفتم و تاریخ 10 آذر رفتم سونو که دکتر گفت فقط یه ساک مشاهده میشه که مشکوک به حاملگیه و کمتر از سه هفته است و اطرافش خونریزی مشاهده میشه . وقتی سونو رو بردم پیش دکترم گفت عزیزم خدا اگه صلاح بدونه این ساک برات ساک حاملگی میشه ولی اگه صلاح ندونه و خیر نباشه نمیشه .پس خیلی دل نبند و عاطفی برخورد نکن. و 15 روز بعد برام سونو نوشت.

مامانی خیلی دلش شکست و از همون روز تو رو بیمه خانم فاطمه زهرا (ع) کردم بعد رفتم خونه مامانی البته از اول با مامانم رفته بودم ولی دیگه مامانم نذاشت برگردم خونه . چون علائمی مثل ویار داشت خودشو نمایان میکرد ومنم تنهایی فقط گریه میکردم و لک بینی بدتر شدت پیدا کرده بود . تا هفته بعدش روز پنجشنبه دل درد و کمردرد بدی گرفتم و وقتی به عمه یعنی آبجی بابایی گفتم .گفت سریع برو بیمارستان . پرسیدم علائم سقطه ؟؟؟که گفت نه انشالله چیزی نیست ولی سریع برو. بعدش به بابایی گفتم ،که اونم سریع نوبت گرفت و با مامانی رفتیم بیمارستان .دکتر شیفت هم انگار نه انگار دکتر بود گفت بخواب معاینه ات کنم وقتی دستش رو دور شکمم فشار میداد .میپرسید: اینجا درد میکنه ؟؟؟ میگفتم نه ولی اینجوری که شما فشار میدید مطمئنم بعدا درد میگیره .شما نباید معاینه کنید ؟؟؟ گفت( دور از جونت ) جنین داره سقط میشه سریع برو سونو گرافی.منم دیگه هیچی جز گریه کردن بلد نبودم.

حالا بگردیم دنبال سونو گرافی .خلاصه با پارتی برای بعداز ظهرش نوبت سونو گرافی پیدا کردیم و مامانی فقط گریه میکردم . تا اینکه نوبتم شد و رفتم خوابیدم .آقای دکتر بعد از بررسی و حرفهایی که داشت به منشی میزد پرسید بار اوله سونو میای ؟؟ گفتم نه دفعه قبل گفتن مشکوکه به حاملگی.آقای دکتر چی شده تشکیل نشده ؟؟؟ گفت چرا کی گفته تشکیل نشده ؟؟ خوبم تشکیل شده . که مامانی با صدای بلند شروع کردم به گریه و فقط خدا رو شکر میکردم.

دکتر هم دوباره گفت خونریزی مشاهده میشود.

دکتر نگذاشت یه دقیقه بشه  که گفت اینم صدای قلبش .... Gifs Animés bebe 9........ وای مامانی نمیدونی حال اون موقع من رو!!! داشتم سکته میکردم از خوشحالی . انقدر گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت که دکتر هم رو کرد بهم و گفت خدا رو شکر . میتونی بلندشی. وقتی اومدم بیرون دیدم مامانی داره گریه میکنه .زبونم قفل شده بود که بگم فقط داشتم گریه میکردم . فقط گفتم مامان باورت میشه قلبش داشت میزد .

وقتی زنگ زدم به بابایی بدون سلام فقط پرسید چی شد ؟؟؟؟

گفتم باورت میشه قلبش داشت میزد ؟؟؟بابایی از بس مضطرب بود متوجه نشد منظورم چیه ؟؟

دوباره پرسید تشکیل شده ؟؟؟ گفتم عزیزم قلبش داشت میزد یعنی تشکیل شده و وجود داره . دیدم چند ثاینه ساکت شد .گفتم چی شد ؟؟ گفت خدارو شکر . فهمیدم حالش دگرگون شده .و بعد کمی سراغ گرفتن قطع کردیم .شبش بابایی فقط دل دل میکرد که سریع بیاد و نوار قلبت رو ببینه .خدا رو شکرGifs Animés amour 42

بعدش دیگه آزمایش خون دادایم و رفتیم پیش خانم دکتر پورمجیب برای باز کردن پرونده

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان بردیا
11 اردیبهشت 93 15:00
سلام عزیزم وقتی پستتو خوندم یاد روزهای سختی که خودم پشت سر گذاشتم افتادم خداروشکر که حال نی نی هامون خوبه. خوشحال میشم به وبلاگ بردیای منم سر بزنی
مامان ماریا
پاسخ
سلام عزیزم . خدا رو شکر انشالله همیشه خوشحال باشی . برای منم دعا کن چشم عزیزم حتما سر میزنم فقط لطف کن آدرس وبلاگت رو برام بفرست