setiyasetiya، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

گیس گلابتون مامان و بابا

میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر مبارک

دخملکم روز زن و ولادت حضرت فاطمه (س)رو پشت سر گذاشتم و مامانی هیچ کادویی حتی یه شاخه گل هم نگرفت . تازه مامانی سه روز بعدش هم به بابایی یاد آوری کردم که روز زن و مادر بوده ولی بابایی شما خیلی احساساتی نیست و اصلا به  روی خودش نیاورد و این هم شد یه بهونه دیگه گوشه قلب مامانی و گفتم این نیز بگذرد.    تا اینکه رسیدیم به روز پدر . مامانی اول دلش گفت منم نمیگیرم ولی دلم نیومد و به نشانه علاقه و خلاصه محبتی بهش دارم با وسواس زیاد آخر برای بابایی یه پیراهن آستین کوتاه از اون جنسایی که خیلی دوست داره گرفتیم و شب وقتی از سر کار برگشت تقدیمش کردیم بابایی خیلی جا خورد ،ابروهاش رفته بود بالای پیشیونی اش و پایین ب...
28 ارديبهشت 1393

خریدن وسایل دخملی

 سلام عزیز دلم الهی قربونت برم  بلاخره مامانی رضایت داد و مشغول خریدن لباس برات شدیم. خیلی خوشحالم از اینکه مامانی و حتی زن دایی ها دوست دارن هر بار که بیرون میریم برای خرید همراهمون بیان و اونا هم برای تو سلیقه خرج کنن. هر بار که میخواییم بریم بیرون دایی سومی میگه زنگ بزنم خودم میام. یه بار هم دایی دومیت بردمون بیرون که هرچی دوست داشتم بخرم . ماشالله انقدر دایی داری که .... خدا بهمون ببخشه خانومی خوشگلم . شما 7تا دایی داری ولی متاسفانه خاله نداری و مامانی به امید اینجانب( یعنی انشالله مامان شما )این هفت خان رستم رو گذرونده تا به مامانی شما رسیده سر فرصت میام و عکسای لباسها و عروسک و خلاصه همه چیزایی که برات خرید...
24 ارديبهشت 1393

پهلودرد مامانی و ترس از کیسه آب

             مامانی جونم عزیزکم نفسم بازم سلام  قبل از عید وقتی قرص های کلسیمی که دکتر بجای شیری که نمیخورم برام تجویز کرده بود انگاری برام مشکل درست کرد و به پهلو درد شدید در ناحیه زیر قفسه سینه سمت چپ تبدیل شد . طوری که نفس مامانی بند میومد .وقتی رفتیم پیش دکتر گفت شاید کلیه ات بخاطر این قرصهای کلسیم که باید با آب زیاد خورده میشده سنگ ریز درست کرده باشه . خلاصه تا سه روز مامانی همینطور بودم تا اینکه دردش کم شد وخدا رو شکری بهتر شدم .وقتی از خانم دکتر پرسیدم دارویی نداره گفت فقط میتونی قرص هیو سین رو برای تسکین دردش بخوری وگرنه کاری نمیشه برات کرد باید تحمل کنی . ...
24 ارديبهشت 1393

عید نوروز

سلام دخمل مامانی   بلاخره عید رو هم پشت سر گذاشتیم ولی با این تفاوت که امسال شما تو دل مامانی بودی و همه از بودنت خوشحال    امسال بخاطر وجود شما همه دایی ها عیدی مامان رو دو برابر میدادن هر چی میگفتم چرا انقدر زیاد میگفتن نصفش برای اون فسقلیه خلاصه امسال مامان خیلی عیدی جمع کرد و همه رو دو دستی تقدیم بابایی کرد که میخواست قسط ها رو پرداخت کنه . ولی بابایی عزیز  قول داده که برای خانوم خوشگله جبران کنه . ...
21 ارديبهشت 1393

لالایی

مامانی دوست دارم این لالایی ها رو برات بخونم تا وقتی انشالله به دنیا اومدی بازم با این لالایی ها آروم بشی و خوابت ببره. اینم لالایی که مامانی موقع خواب برای مامان میخونده   لالایی ها لالالا گل پونه گدا امد در خونه یه نان دادم بدش اومد دونان دادم خوشش اومد خودش رفت و سگش اومد لالالا گل خشخاش بابا رفته خدا همراش لالالا گل فندق مامان رفته سر صندوق لالالا گل زیره چرا خوابت نمی گیره بخواب ای نازنین من مامان قربون تو میره الالالا که لالاتم اسیر قد و بالاتم الالالا گل زردم به قربوت تو می گردم الالالا گل سوسن سرت خم کن لبت بوسم الالالا حبیب من به دردی طبیب من   لالالالا گل پونه بابات رفته...
21 ارديبهشت 1393

آزمایشات اولیه

مامانی وقتی فهمیدم که تو توی دلم هست رفتم پیش دکتر برام سونو نوشت . ازمایش بتا رو 2/آذر / سال 92 انجام دادم . وقتی دیدم که با وجود بودن تو افتادم به لک بینی رفتم پیش دکتر . دکتر برام سونو گرافی نوشت که 10 روز دیگه برم ولی بخاطر حرف آبجی بابایی که استرس به دلم انداخت که نکنه خارج از رحم باشه و برو سونو . سریع نوبت گرفتم و تاریخ 10 آذر رفتم سونو که دکتر گفت فقط یه ساک مشاهده میشه که مشکوک به حاملگیه و کمتر از سه هفته است و اطرافش خونریزی مشاهده میشه . وقتی سونو رو بردم پیش دکترم گفت عزیزم خدا اگه صلاح بدونه این ساک برات ساک حاملگی میشه ولی اگه صلاح ندونه و خیر نباشه نمیشه .پس خیلی دل نبند و عاطفی برخورد نکن. و 15 روز بعد برام سونو ن...
21 ارديبهشت 1393

سونو تعیین جنسیت

بعد از سونو آنومالی که تعیین جنسیت نکرد. دوباره 22 نوبت زدم دکتر قاسمیان برای تعیین جنسیت.ولی اشتباها از بس فراموشی گرفته بودم 21 رفتم . وقتی دفترش رو نگاه کرد گفت شما فردا نوبت دارید نه امروز؟؟  حالا نوبت من بود که با کلی خواهش که از راه دور اومدم فردا دوباره سختمه بیام و کی برام نوبت گرفته و ... گفت باشه فعلا بشین تا دکتر بیاد . خلاصه یکساعت و نیم نشستیم تا نوبتم شد . وقتی رفتم داخل مامانی هم اومد تو و پشت پرده ایستاد. به دکتر گفتم آنومالی رفتم اینطوری شد . میشه شما هم نگاه کنید که سالمه یا نه ؟؟؟ بنده خدا دکتر هیچی نگفتت و حدود ده دقیقه فقط  دکتر داشت اندازه ها رو میگفت بعدشم گفت نه خوبه خدا رو شکر سالمه . جالب اینجاست که سونو ...
11 ارديبهشت 1393